وفا نکردی و از دوستی بگردیدی
صلاحِ خویش مگر شیوه ی دگر دیدی
زمانه داد بسی روزگار هجرانم
تو چون زمانه مگر چشم تیره در دیدی
مگر زمانه خلافِ منت نمود به خواب
که طرفه خوابی شیرینتر از شکر دیدی
کنون تُرُش منشین چون به عرض گه رفتی
متاعِ نازک و بازارِ تیز و تر دیدی
چو دست داد به من در وفا چه گفت ای دل
به چشم تجربه باری قدم بگردیدی
نزاریا نه ترا گفتهام که از خوبان
وفا و عهد نبینی بگو اگر دیدی
نگفتمت تو نزاری نزاریا زنهار
که با قوی نکنی دست در کمر دیدی