مرا گر همّتی مردانه بودی
خلاصم از دلِ دیوانه بودی
چنین جانم ز دل کی سیر گشتی
اگر جانانهام هم خانه بودی
غلط کردم که در شریان جان است
چه میگویم که بودی یا نبودی
اگر عاقل نبودی در حجابی
چو مجنون از خرد بیگانه بودی
کجا پیمان به سر دانستمی برد
اگر نه بر کفم پیمانه بودی
کبوتر گر قناعت پیشه کردی
کجا در بندِ دام و دانه بودی
اگر هر مرغکی بر شمعِ تسلیم
فداییوار چون پروانه بودی
کجا چون شبپره ظلمت گزیدی
کجا چون جغد در ویرانه بودی
اگر عنقا نبودی در پسِ قاف
میانِ خلق کی افسانه بودی
علی الجمله دلم زین ورطه ی شاق
اگر بیرون شدی مردانه بودی
نزاری را ز مبدا تا به اکنون
همه کارش چنین مستانه بودی
همه عمرش غرامت بر غرامت
و گر شکرانه بر شکرانه بودی
ازینها وارهاندی التقاطی
گرم از جانب جانانه بودی