گر تو را با ما نه یاری با تو ما را دوستی
دوستی بس معتبر اصلیست یارا دوستی
دوستی باید که در باطن بود چون نقش سنگ
لایق از محرم نباشد آشکارا دوستی
دشمن خود باش تا باشی مگر با دوست دوست
دشمنی آخر مقابل کی بود با دوستی
گر میان دوست میخواهی ز خود شو برکنار
در میان فرقی بود از دشمنی تا دوستی
ور کنار دوست میخواهی برون شو از میان
دوست خود داند تو را یا دشمنی یا دوستی
هر دو نبود یا تو یا او خود همه او و تو هیچ
خویش دشمن باش اگر با دوست تنها دوستی
هر که آوردهست از آنجا دشمنی با خویشتن
کی تواند برد ازینجا باز آنجا دوستی
مست خواهم رفت چون مست آمدم از ابتدا
منتها هم دوستی شد چون ز مبدا دوستی
تبعثون دریافتم سرّ تموتون کشف شد
تا نپنداری مگر مستم ز صهبا دوستی
معتبر پندی ست بشنو از نزاری بیریا
هر چه دیگر هیچ باقی نیست الا دوستی