حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۵

روی زیبا به تو گفتم که میارای میارای

فتنه بر فتنه منه حُسن میفزای میفزای

روزگاری‌ست که بر کشته‌ی هجران نگذشتی

رحم کن بر من بی‌چاره ببخشای ببخشای

در گشاده‌ست و من استاده به خدمت مترصّد

لطف کن یک نفس از بام فرود آی فرود آی

باده پیمای که پیمانه ی پیمان‌شکنِ عمر

پر شود زود بیا باد مپیمای مپیمای

گفته‌ای طاقتم از دستِ نزاری برسیده ا‌ست

الله الله، دگر این لطف مفرمای مفرمای