حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۸

ایّها الخمّار مخموریم و رنجور و حزین

کی روا باشد بگو بگذاشتن ما را چنین

ما غریبانیم و افتاده به سر وقت شما

با غریبان اهل معنی بهترک باشند ازین

رسم و آیینی دگر باشد به هر جای دگر

پیش ما روشن کنید آیین و رسم این زمین

قابض خم خانه رهبان است یا رضوان خلد

دافع غم آب انگورست یا ماءِ معین

پیش ما باری بود ماءِمعین آب عنب

نزد ما باری بود خم خانه فردوس برین

من مرید شیخ دهقانم که پیر می کده ست

آفرین بر رنج پرور دست دهقان آفرین

مردِ دهقان را یکی درده بود فردا جزا

از کلام الله نخوانده ستی جزاأ المحسنین

راست گویم کز کدامین طایفه شاکرترم

دوست دارم میهمان تازه روی خوش نشین

تنگ دل با خوش نشین چون زهر باشد با عسل

خوش نشین در حلقه صاحب دلان باشد نگین

حالیا باری شراب و شاهد این جا حاصل است

نسیه بگذاریم تا موعود شیر و انگبین

داد از می بستدیم و کفر و دین در باختیم

در مقامر خانه ی توحید با روح الامین

ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم

کرده ایم از دیرگه با مفلسان عهدی چنین

کو جوان مردی که گوید محتسب را کای فضول

ترک ما گیر و مکن بر خویشتن تهمت یقین

می خوری تنها می و تشنیع بر ما می زنی

آینه بردار پیش روی و عیبِ خود ببین

چون به دل در غارت و تاراج مال مردمی

فرض کن کز خاک طاعت بر نمی داری جبین

بر نزاری تا به کی تزویر خواهی بست و زور

عاقبت هم بر تو عزرائیل بگشاید کمین