عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - من محمّدیم

غلام حلقه بگوش رسول ساداتم

ره نجات نموده حبیب آیاتم

کفایت است ز روح رسول و اولادش

همیشه در دو جهان جمله مهمّاتم

زغیر آل نبی اگر حاجتی طلبم

روا مباد یکی از هزار حاجاتم

دلم ز حبّ محمّد پر است و آل مجید او

گواه حال من است این همه حکایاتم

چو ذرّه ذرّه شود این تنم به خاک لحد

تو بشنوی صلوات از جمیع ذرّاتم

کمینه خادم خدّام خاندان توام

ز خادمی تو دائم بود مباهاتم

سلام گویم و صلوات با تو هر نفسی

قبول کن به کرم این سلام و صلواتم

گناه بی حدّ من بین تو یا رسول الله

شفاعتی بکن و محو کن خیاناتم

هرآنکه بدتر از اونیست من از او بترم

ندانم این که بتو چون شود ملاقاتم

زنیک و بد همه دانند من محمّدیم

خلائقی که کند گوش بر مقالاتم

بگوی محیی که بهر نجات میگویم

درود سرور کونین در مناجاتم