نومید مشو بنده از رحمت ما هرگز
زیرا که به غیر از ما کس نیست تورا هرگز
خواهم که در این عالم تو پاک شوی از جرم
ورنه به تو نفرستم، ای بنده، بلا هرگز
چون سوخته ای امروز از درد فراق ما
در سوختنت فردا، ندهیم رضا هرگز
من با توام ای عاشق، تو نیز به ما میباش
هرگز چو نشاید دوست، از دوست جدا هرگز
هرچند که رو از ما برتافتی و رفتی
رو از تو نمیتابد خود رحمت ما هرگز
از درد فراق ما یک شب چو به روز آری
دیدار نپوشانم در روز لقا هرگز
گر بر دل خود ما را روزی گذرانی تو
در دوزخِ پرآتش، ناریم ترا هرگز
ای بنده گناه خود تو دیدی و تو دانی
بر روت نیارم هم در روز جزا هرگز
ای جمع تهیدستان حقّا که نخواهم بست
من این درِ رحمت را بر روی شما هرگز
از بیم جدا بودن از دولت جاویدان
محیی نبوَد یکدم بییاد خدا هرگز