ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

در پیش کمان گروهه شاه قزل

خورشید به سجده اوفتد خوار و خجل

زیرا که نهند داغ کفرش بر دل

گر گوید:من از آتشم،او از گل