ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

نامد دل ضایع شده با دست هنوز

بر تخت وصال دوست بنشست هنوز

آنانک شراب وصل با ما خوردند

هشیار شدند و ما چنین مست هنوز