ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۸

شنید بنده که فرمانده جهان می گفت

که غم مخور تو که تیمار کارتو ببرم

ز خوردنیها من خود همین غمی دارم

چو زین برآمدم آخر ازین سپس چه خورم