ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۳۱

خدایگان جهان شهریار روی زمین

تویی که قدر تو بر چرخ پایگه دارد

شده ست چشم ممالک به طلعتت روشن

از آنک طلعت تو نور مهر و مه دارد

تو بر سرآمده ای از همه ملوک جهان

جهان چه غم خورد اکنون که چون توشه دارد؟

مخالفت کله ملک جست و بی خبرست

که سر ندارد اگر چه سر کله دارد

چه خاصیت بود این کافتاب خنجر تو

همیشه روز بداندیش را سیه دارد

تو در ممالک اَرّان نشسته موجب چیست

که چرخ عیش حسودت به وی تبه دارد

در انتظار تو ملک عراق مدتهاست

که گوش سوی در و چشم سوی ره دارد

جهان به نام تو بگشاده اند و تو فارغ

چنین بود چو ز دولت کسی سپه دارد

زمانه با همه حشمت فتاده در پایت

چو تایبی که به خروارها گنه دارد

نگاه دار به شمشیر دین یزدان را

که ایزدت زهمه فتنه ها نگه دارد