ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۴

خدایگان جهان شهریار روی زمین

تویی که رایت عزمت همیشه منصور است

به زنده کردن ارواح نصرت و تایید

صدای نوبت تو همچو نوبت صور است

به یاد بزم تو گردون صبوح کرد مگر

که صوت مرغان همچون نوای طنبوراست؟

تنگ شرابی مسکین بنفشه بین که بگاه

سرش فرو شد و نرگس هنوز مخمور است

شنیده ام که زبانی به ذکر من بگشود

کسی که او به زبان جلال مذکور است

درین شرف که مرا دست دادنتوان گفت

که سعی بخت و زمانه چگونه مشکور است

ورای این ز سعادت مقام دیگر نیست

برون از آنک ز ادراک آدمی دور است

مرا به دانش تنها زمانه حاسد بود

چنانکه در همه شهر این حدیث مشهور است

کنون عنایت خسرو بدان اضافت شد

اگر حسد برد از من زمانه معذور است؟