ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۲۵

نقش هر دولت که آن بر هفت منظر یافتند

نظم هر صورت که آن در چار گوهر یافتند

چون مرصع شد بهم فهرست آن مجموع را

در کلاه مر زبان هفت کشور یافتند

داور اعظم اتابک نصرة الدین کز دعاش

گوش هفت اقلیم را از در توانگر یافتند

خسرو عادل ابو بکر محمد کز علو

آفرینش را ز عونش بر سر افسر یافتند

پادشاه بحر و بر کشور گشای خشک و تر

کز محیط فیض او طبع زمین تر یافتند

مُهره گل شد زمین وز روی مِهر آن مهره را

بر بساط امر او نقش مششدر یافتند

آسمان شد شکل گوی و شک مدان کان شکل را

در خم چوگان او گوی مدور یافتند

هرچه شاید گفت کانرا ابتدا یا انتهاست

ز ابتدا تا انتها پیشش مسخر یافتند

ای جهانگیر آفتابی کاسمانت را دو قطر

قطری اندر باختر قطری به خاور یافتند

در حساب طالع تو خسف میزان باد شد

کارتفاع این رصد بالای اختر یافتند

هر که در پیمان ملکت چون رسن شد پیچ پیچ

گر ملکشاه است حلقش زیر چنبر یافتند

وانک جز بر نقش نامت سکه ای را نظم داد

گر نظام الملک شد خطش مزور یافتند

فتح کز سی سال باز آواره بود اندر جهان

نوبه داران تواش در گرد لشکر یافتند

نعل می بستند روزی یکدشانت را به روم

حلقه ای گم شد از آن در گوش قیصر یافتند

شرح می دادند روزی جرعه ریزت را به شام

قطره پالود از آن در حلق شکر یافتند

بردرت ظلماتیان را بوسه خشک آرزوست

کان سخن تر بود کز لفظ سکندر یافتند

هست بر کار خراسان تیغ تو چون تیر راست

کان کمان کژ بود کز طغرای سنجر یافتند

هر که چون مهتاب یکشب بر درت بیدار گشت

کافتاب آمد چو صبحش تاج بر سر یافتند

وانک عصیان کرد یک ره با ترازو طالعت

طالعش را چون ترازو سنگ بر در یافتند

در ترازوی جهان از دعوی همسر مرنج

هر کجا زری ست با او جو برابر یافتند

لیک فرق آن شد که چون تقویم عدل آمد پدید

قیمت یک من جو اندر نیم جو زر یا فتند

سایه طوبی فکندی بر ظهیر ای شه از آن

کشتگان در زیر طوبی آب کوثر یافتند

گر سخن نغز آمد اقبال تو اورده ست از آنک

عزت عیسی است آنک اندر سم خر یافتند

آب من این بس که گر جمشید و گر کیخسرو است

با منش در خواجه تاشی خاک این در یافتند

تا سر آغوش زمین از فرق گنج آویختند

تا طبق پوش عرض بر روی جوهر یافتند

بیش از آنت باد جوهر بیش از آنت باد گنج

وین دعا را عرشیان مقبول دفتر یافتند