ای آفتاب ملک که از پرتو کرم
چون صبح کام فضل پر از خنده کردهای
از بس که همچو غنچه کنی دل نمودگی
چون نرگسم ز شرم سرافکنده کردهای
خطّیست کرد عارض خوبان معنوی
نقشی که تو به خامهٔ فرخنده کردهای
جمعند در هوای تو دلهای اهل فضل
تا صیت جود خویش پراکنده کردهای
فضل شکسته را تو دلی باز دادهای
امّید مرده را تو به دم زنده کردهای
بیمن ز بس که با منت انواع لطفهاست
الحق ز حد برونم شرمنده کردهای
دارم امید آنکه رسانی به انتها
این ابتدای لطف که با بنده کردهای