صاحبا عمریست تا از عدل تو
عالمی در انتهاز فرصه اند
تا نظر در کار آنها افگنی
کز تظلّم رافع این قصّه اند
لعبها بینند در شطرنج ملک
آنکه ساکن بر کنار عرصه اند
می کنند از غصّه افغان بر درت
در دل آن قومی که صاحب حصّه اند
وین عجب نبود که خود صاحبدلان
هر کجا هستند اسیر غصّه اند