به خدمت آمدم دی بامدادان
نبودی در وثاق مرده ریگت
گذارم بر طریق مطبخ افتاد
بدیدم لوت و پوت همچو ریگت
بخار جوع کلبی از چهل گام
به مغز من همی آمد ز دیگت