درین سفینه نگه کن به چشم معنی بین
که رشک لعبت مانیّ و صورت چینست
سفینه چیست؟ غلط می کنم که دریاییست
که دست عقل ز اطراف آن گهر چینست
ز پای تا سر او یک بیک تأمّل کن
ببین چگونه همه نغز و خوب آیینست
ز بس که عنبر و مشکست توده بر توده
دماغ دانش از اندیشه عنبر آگینست
مفّرحیست ز بهر روان غمزدگان
که جدّ و هزلش معجون تلخ و شیرینست
مگیر خرده که مدح و هجای او بهم است
که در کتاب خدا آفرین و نفرینست
دقیقهای معانیش در لباس حروف
چو در سیاهی شب روشیّ پروینست
عروس معنی در کله های الفاظش
چو حور عین شده اند در لباس مشکینست
ز گونه گونه سخنهای تازه و تر او
بدست فضل و هنر دستة ریاحینست
محدّث عقلا و انیس عشّاقست
ندیم خاوت و نزهتگه سلاطینست
سفینه ها را در بحر دیده اند بسی
سفینه یی که در و بحرها بود اینست
شناسد آن که شناسد که هر یکی لفظش
ز روی ذوق سز ای هزار تحسینست