در دام رهی فتاد امروز
صیدی که ز دامها بجستست
و اقبال آنست کز شبانه
چون نرگس خویش نیم مستست
وین لحظه گشادن قبایش
در چند پیاله باده بستست
گر خواجۀ به لطف دست گیرد
بر من نه نخستمینش دستست