کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - وله ایضاً

ما ترا حرمتی اگر داریم

نه ز اندیشه ییست یا بیمی

یا اگر خود تو گنج قارونی

از تو داریم چشم بر سیمی

ما خود از روی مردمی خواهیم

که ترا می کنیم تعظیمی

همه ریشت بکون سگ گفتیم

چون تو درخشم می شوی نیمی