کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - وله ایضاً

ای صبا، ای صبا، بحکم کرم

بوی لطفی بمغز ما برسان

ببزرگی مرا پیامی هست

تو رسول منی، بیا برسان

بجناب بهاء ملّت و دین

یا رب او را بکامها برسان

و آنچه او را مرا دو مقصودست

اندارنش بمنتها برسان

چون رسی وقت فرصت خلوت

مبلغی خدمت و دعا برسان

وز منش خاص بیش از اندازه

خدمت و مدحت و ثنا برسان

گو فلان گفت بر توام رسمیست

بکرم رسمک مرا برسان

و آن دعایی که پارت آوردم

اگرش وقت شد عطا برسان

ور در اینش تعلّلی بینی

این سخن هم بدین ادا برسان

مدحت رایگان حلالت باد

عوض تحفه یا بها برسان