کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - و قال ایضاً

بخشید خواجه دوش مرا اسب خاص خویش

و انصاف این بود همه از طبع مکرمش

و ربا ورم نداری آنک برو ببین

اسبیست تنگ بسته و لیکن بر آخورش