کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۰۹

هیچ افتدت ای جان که مرا برخیزی

یک ساعتی از راه جفا بر خیزی

با من بمراد دل دمی بنشینی

یک ره ز سر گذشته ها برخیزی؟