کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۶۸

خصمم که بگفت و گو درآمد با من

ریش چو جوال دیدمش تا دامن

گفتم که در آن ریش جهم عقلم گفت

با سگ بجوال در نشاید رفتن