کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۶

سودای تو بر دگر صنم می بندم

هیچم نگشاد از آن وهم می بندم

این بی مغزی از قلم آموخته ام

کم سر بدو شاخ است و قدم می بندم