کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۱

خاک سر کوی آن بت مشکین خال

می بوسیدم دوش باومید وصال

پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت

می خور غم ما و خاک در لب می مال