کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۴۱

از بس که چکیدست مرا از هر رگ

خون بر مژه همچنان که بر نشتر رگ

همچون نی و چنگم که نماندست مرا

مه مغز در استخوان و نه خون در رگ