کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۴

گل گفت اگرت هست بتی مه وش خوش

با من بنشین و بر رخش می کش خوش

من بر دل خویش کرده ام آتش خوش

زان عمر بکام دل گذارم خوش خوش