کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۶۰

در خون جگر شدم نهان چون ساغر

بر بسته بقصد خود میان چون ساغر

در روی کسی که می خورد خون دلم

می خندم ازمیان جان چون ساغر