کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۲

جانرا غم تو هیچ خوشتر ناید

کار دل من جز بغمت بر ناید

وین دل که مراست گر همه جان گردد

تا خون نشود بچشم اندر ناید