کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۶

یارم چو سوار سوی میدان راند

از دشمن و دوست جان و دل بستاند

و آنجا که چو غمزه تیغ در گرداند

نه دوست رها کند نه دشمن ماند