کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۷

گل در مه روزه همچنان می خندد

گویی که بطنز بر جهان می خندد

می روشن و نو بهار و مردم هشیار

گل را عجب آمدست از آن می خندد