کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۶

گل راز طرب همه دهان می خندد

گویی ز برای چه چنان می خندد؟

آری همه کار کش ببرگست ز زر

زان خفت ستان و بر جهان می خندد