کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۷

آمد بر من چو بر کفم زر پنداشت

چون دید که زر نداشتم ره بگذاشت

از حلقۀ گوش او مرا شد معلوم

کانجا که زرست گوش می باید داشت