کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

اشکم که ز خون چو دردی شیره شدست

وز رفتن او دو چشم من خیره شدست

از دیدۀ بیچاره نمی باید دید

کین آب ز سر چشمۀ دل تیره شدست