کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

در پای تو دل گرچه زبون افتادست

در جستن وصل بین که چون افتادست

شمعم که مرا آب ز سر بگذشتست

وز تشنگیم زبان برون افتادست