کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

می آمد و می رفت پیاله بر ما

تا خون بنماند در رگ و ساغر ما

چون چشم خروه بس که شد در سرما

چون تاج خروه لعل شد افسرما