کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

امروز روی تو ز همه روز خوشترست

شیرین لب ز جان دل افروز خوشترست

بیمار چشم تو که همه روز خون خورد

امروز پاره یی ز همه روز خوشترست

بر دل خوشست دست درازیّ زلف تو

پرده دری ز غمزۀ دلدوز خوشترست

گفتم که باز ده دل ریشم بطنز گفت

مه تو دل صداع تو هر روز خوشترست

با درد تو بهست مرا زانکه شمع را

هم با سرشک دیده و با سوز خوشترست

با آنکه نیست خوی توبا ما چنان نکو

سر باری حدیث بد آموز خوشترست

در روی تو نظاره و بر یاد تو شراب

دایم خوشست و موسم نوروز خوشترست