حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۱

ای عشق تو در جان من از بدو کُن

جانا چنین بیگانگی با ما مکن

ما از الست آورده‌ایم این اتصال

اینجاست عشق تازه و عهد کُهُن

از ما اگر چه زلّتی صادر شود

تو بر مکن این اتصال از بیخ و بُن

در خون مسکینان مرو بی موجبی

بشنو خدا را از نزاری این سُخُن