دریغ صحبت یاران و دوستان انیس
دریغ عمر گرامی و روزگار نفیس
مدارِ دور به هم برزد استقامتِ من
ز گفتههای شنیع و ز کردههای خسیس
مگر شنیده نبودم که در بهشت برین
به مکر و شعبده با بوالبشر چه کرد ابلیس
هوای هاویه بر من مگر مسلّط شد
که شد مدبّر عقلم مسخّر تلبیس
زمانه داشت مجنّس حساب ما یکچند
کنون به تفرقه خطّی نهاد بر تجنیس
امید نیست که باز آورد به هیچ سبیل
بریدِ باد نسیمی ز روضهٔ بلقیس
به بی معامله سودا چه میپزند کسان
که نیست نقد وفایی زمانه را در کیس
تراب و رمل به سر بر چه سود اگر ریزم
چو در مقامه ی هفتم دوباره شد اِنکیس
چو احتراق زحل جان من بسوخت چه سود
ز استقامت تیر و سعادت برجیس
تراب بر سرِ من گر سرم فرود آید
به هندویی که بر افلاک و انجم است رئیس
نزاریا که نگویم دگر ز انجم و چرخ
خطی چنین به گواهی انجمن بنویس