حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

آن‌ها که به دوست راه دارند

اسرارِ نهان نگاه دارند

در سیر و سلوک شرطِ عشّاق

آن است که سر به راه دارند

بی‌دوست اگر دمی برآرند

آن دم سرِ هر گناه دارند

هر جا که روند دوستان‌اند

دانی به چه داغِ شاه دارند

مشهور بود جنودِ ارواح

پیوسته از آن سپاه دارند

کردند به ترک‌ ترکِ دنیا

زان ترک چنین کلاه دارند

بر ترکِ حطامِ نام [و ناموس]

سد محضر پرگواه دارند

آن‌جا که به عرصۀ مظالم

فریاد به دادخواه دارند

آن روز مگر تو را نزاری

از هاویه در پناه دارند