حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸

محققان که ز خُم‌خانهٔ ازل مستند

نخست نیست بباشند و بعد از آن هستند

روندگان حقایق برسته‌اند از خود

که هم ز گام نخستین به دوست پیوستند

ز پا فرو ننشینیم تا به دست آریم

بسا که بیهده برخاستند و بنشستند

به میوه زان نرسیده دست بدبختان

که شاخ نیک بلند ست و عاجزان پست‌اند

گره از آن نگشادند باز از این رشته

که هر گروه دگر صورتی دگر بستند

سر مقام نداریم و فارغیم ز گنج

بسی چو ما ز چنین کُنج ها برون جستند

به نزد ما چه خطا توبه‌ء مزلزل را

هزار توبه محکم درست بشکستند

بیا به کوی خرابات عارفان را بین

به می نشسته و هر یک دو جام بر دست اند

شراب شوق بخورند و مست لایعقل

چنان شدند که از هر دو کون وارستند

نزاریا ببُر از خود که بت پرستیدن

به مذهب من از آن به که خویش بپرستند