حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

یاری چو من از جملۀ عشّاق که دارد

بر سرو به هم افعی و تریاق که دارد

دل دار و دل آرام و دل آرای نگاری

با آن همه حسن این هم اشفاق که دارد

گو خلق ببینند که دل هایِ اسیران

آویخته از چنبرِ معلاق که دارد

زیرِ ورقِ سیم و فرازِ طبقِ گل

جفتی که در آفاق بود طاق که دارد

بر بامِ فلک ماهِ زِره موی که دیده ست

در باغِ جهان سروِ سمن ساق که دارد

ماهی که دهد پرتوِ رویش به فلک نور

در دایرۀ گردشِ آفاق که دارد

دیگر نکند سرزنشم زاهد اگر هیچ

داند که زمامِ دلِ مشتاق که دارد

بر شمعِ شبِستانِ محبّت چو نزاری

پروانه صفت طاقتِ احراق که دارد