امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز

زلف تو شود پیش دلم جوشن ساز

کوته نکنم دو دست از آن زلف دراز

کاو تیر به جوشن از دلم دارد باز