امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

تا چند دل تو چشمهٔ نور بود

زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود

ملک و سپه و خزینه معمور بود

آن خسرو را که چون تو دستور بود