امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۸

باد میمون و مبارک بر شه روی زمین

عید و دیدار امام‌الحق امیرالمومنین

بر شریعت راستی بفز‌ود از این معنی‌ که بود

با امام راستان دیدار شاه راستین

اتفاق هر دو عالی‌ کرد قدر تاج و تخت

اتصال هر دو روشن‌کرد چشم ملک و دین

زین مبارک اتفاق و زین همایون اتصال

قائم و الب ارسلان شادند در خلد برین

از شهنشه ملک باقی ویژه شد تا روز ‌حشر

وز خلیفه دین تازی تازه شد تا روز دین

ملک و دولت را به هر دو کرد باید تهنیت

دین و دنیا را به هر دو گفت باید آفرین

تا جهان باقی بود پاینده و عالی بود

دودهٔ عباس از آن و گوهر سلجوق از این

ای شهنشاهی‌ که رای و رایت و روی تو را

آفرین و رحمت است از ایزد خلد آفرین

ملک عالم را تو داری یک به یک زیر علم

گنج‌ گیتی را تو داری سر به سر زیر نگین

شکرکردی گر به ‌هنگام تو بودی معتصم

فخرکردی ‌گر در ایام تو بودی مستعین

تا به شرع اندر یمین ا‌لمقتدی بالله تویی

یسر داری بر یسار و یمن داری بر یمین

دولت عباسیان بودی به هفتم آسمان

تخت و بخت رومیان بردی فرو هفتم زمین

لاجرم در دین پیغمبر تو را حاصل شده است

آنچه ‌گفت ایزد تعالی ‌نِعم اَجرَ العاملین

تو شریعت را پناهی و تو را دولت پناه

تو خلیفت‌ را معینی و تو را ایزد معین

با شجاعت هم نژادی و با سخاوت هم نسب

با جلالت هم تباری با سعادت هم نشین

از هنرهای تو تاریخ فتوح و نصرت است

هم به ‌روم و هم به ‌مصر و هم به هند و هم به چین

تا بود گیتی به عدل تو سریر ملک را

تهنیت‌گویند هر روزی کرام‌الکاتبین

تاکه زین و تخت شاهی در جهان آمد بدید

هیچ کس ننشست راحت‌تر چو تو بر تخت وزین

تا نجوم اندر بروج است و بروج اندر فلک

تا فصول اندر شهور است و شهور اندر سنین

هر مکان و هر مکین در خطهٔ فرمانت باد

تو همیشه در مکان شاهی و شادی مکین

روشن از رای تو گیتی همچو چرخ از آفتاب

خرم از عدل تو عالم همچو باغ از فرودین