ز مشرق تا حد مشرق شناسد هرکه دین دارد
که دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد
امام الحق که او را آفرینگوی است درگیتی
هر آن کو طاعتِ یزدانِ گیتی آفرین دارد
گرفتارند گمراهان میان ظلمت و بدعت
ز بهر آنکه او نور امامت بر جبین دارد
جهان تنگ است بر اعدا به سان حلقهٔ حاتم
اکه انگشت جهانبانی همی زیر نگین دارد
زهر عاقل شنیدستم کجا باشد شب آبستن
گمان آمد مراکاین لفظ معنی نامتین دارد
چو دیدم رایت شبرنگ او زایندهٔ نصرت
بدانستم که لفظ عاقلان معنی چنین دارد
به کعبه در حجر بوسند دینداران اگر ایدر
بباید آستین او ببوسد هرکه دین دارد
به خلد اندر دو حجت بود تأیید و سعادت را
به نام آنکه در اسلام تحقیق و یقین دارد
یکی گویی نهان کردست در زیر حَجَر ایزد
دگرگویی امیرالمؤمنین در آستین دارد
بر او هرگز حوادث را نباشد راه تا محشر
که از تأیید یزدانی یکی حِصْن حَصین دارد
هر آنکس را که رای او کند تمکین در این حضرت
خدایش در مکان عِزّ و فیروزی مکین دارد
به شرع اندر هر آن برهانکه باید مرخلاقت را
زاصل او پدید آمدکه تاریخ مبین دارد
چه باید بیش ازین برهان که اندر اصل جد آن را
یکی چون مُعْتَصَم دارد یکی چون مُسْتَعین دارد
امام راستین است او و شاه راستان سلطان
ولایت تیغ آن دارد شریعت کلک این دارد
بود زین دولت و ملت خمیده پشت بدخواهان
که شاه راستان عهد امام راستین دارد
به اقبال امام الحق بود در یک زمان حاصل
هر اندیشه که در خاطر شهِنشاه زمین دارد
بود جفت یمین او همیشه طایر میمون
ز بهر آنکه سلطان مُعَظَّم را یمین دارد
جهان از فتنه و بدعت به فر او امان یابد
که فَرّ اوست چون پری کجا رُوحالامین دارد
به خاک اندر دفین دارند شاهانگنج و شاهنشه
به جایگنج دشمن را بهخاب اندر دفین دارد
به فَرّ او بگیرد شاه روم و هند و چین یکسر
که در طالع نشان فتح روم و هندو چین دارد
خلاف او مخالف را چو روباهی کند عاجز
وگرچه در دلیری قوت شیر عرین دارد
خدای او را ز بهروزی دهد هر روز منشوری
که آن منشور توقیع از کِرامُالْکاتبین دارد
ز بهر عز و پیروزی معزی اندرین حضرت
زبانی پردعا دارد دلی پرآفرین دارد
شگفت ار خاطر و طبعش بهبغداد اندرون باغی
که آن باغ از معانی همگل و هم یاسمین دارد
الا تاگونهٔ پیری جهان از ماه دی دارد
چنان چون فَرِّ برنایی ز ماه فرودین دارد
مُعینش باد یزدان تا بماند بخت او عالی
که عالی بخت باشد هرکه یزدان را معین دارد