ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

بر عاج بُناگوش چو سیم و خز تو

آغاز همی کند خط دل‌گز تو

ترسم که برون برد سر از مرکز تو

بفروش کنون که یار دارد از تو