ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴

ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست

کز رنج خمار او به جان نتوان رست

گر از دل من چنین فرو داری دست

در روز ز دست تو به شب باید جست