عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۳۶

یکی پادشا بود در نیمروز

که از داد دیدی بزرگی و روز

بگنج اندرش ساخته خواسته

بجنگ اندرش لشکر آراسته