عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵۸

ز بیقراری زلفش بمانده ای بعجب

نه او بطبع چنانست ازو شگفت مدار

چه از طپیدن دلها که اندر و بسته ست

چنان شدست که نتواند او گرفت قرار